این جملات به علاوه خاطراتی از زحمات علامه عبدالحسین امینی ذکر گاه و بیگاه مرحوم سیدعبدالله فاطمینیا بر منابر بود. در حالی که کمتر از یک هفته از چهلمین روز درگذشت این استاد اخلاق میگذرد، نیمنگاهی به روایت مرحوم فاطمینیا از امتیازات «الغدیر» داشتیم. آنچه میخوانید گفتاری است که از خلال گفتوگوی این استاد با ویژهنامه «امین شریعت» استخراج شده است.
کوچکتر از این هستم که الغدیر را توصیف کنم، اما میگویند «المعروف بقدر المعرفة». بنده برداشتهای خودم را از نظر توصیف این کتاب شریف، در چند بند جمعبندی کردهام. یکی قدرت استدلال و استنتاج مرحوم علامه امینی در این کتاب است. یعنی رنگ استدلال و استنتاج را خیلی از کلامها دارند. در عالم محاوره و گفتوگو میبینیم کسی مطلبی را به عنوان استدلال و استنتاج عرضه میکند، ولی وقتی نگاه میکنیم میبینیم آن دلیل، علیل است و فقط رنگِ دلیل دارد و میتوان خدشهای وارد کرد و آن را شکست. یکی از قدرتهای بزرگ علامه امینی که میتوان گفت نزدیک به کرامت است، این است که ایشان وقتی دلیل میآورد، آنچنان قلعه و دژی درست میکند که نمیتوان از آن فرار کرد و این صفت به خوبی در این کتاب دیده میشود.
مطلب دیگر... مسئله قلمِ علامه امینی در این کتاب است. نکتهای را که باید واضح بگوییم- چون به قول علامه طباطبایی «در بحثهای علمی تعارف نیست»- این است که علمای ما، علمای غیر عربِ ما، از نظر عربینویسی به چند قسم تقسیم میشوند: یک عده صحیح مینویسند، ولی خیلی زیبا نیست، قلمی است که مطلب را میرساند ولی امتیازی ندارد. یک قسم، شایدعربیشان صحیح هم نباشد، چون در بلاد عربی نبودهاند؛ البته در علما نیست، ولی در متأخرین پیدا میشود. قسم دیگر کسانی هستند که مثل علامه امینی تسلط دارند بر صحیحنویسی و زیبانویسی و در زمانِ حاضر غیر از صحیحنویسی و زیبانویسی برای نویسنده عربی، عامل دیگری لازم است و آن اینکه باید قلمش رنگ عربیتِ جدید و تحول یافته داشته باشد. در غیر این صورت میتوان گفت برادران
عرب زبان به آن کتاب، شاید بیرغبت باشند و دوست نداشته باشند بخوانند.
قلم علامه امینی چند مزیت دارد: یکی اینکه جدید است. البته قلم جدید، خود نیز چند قسم است، مثلاً قلم طه حسین هم جدید است، یا مثلاً جبران خلیل هم زیبا مینویسد، ولی باید این نکته را گفت قلم طه حسین یا قلم جبران خلیل به رماننویسی و مطالب سطحی نوشتن، بیشتر تناسب دارد تا نوشتنِ مطالب علمی و عمیق. قلم علامه امینی عجیب است که مزایا را جمع کرده، یعنی با یک رنگ عربی جدید در عین حال قلم بسیار سنگین و آبرومندانه و عالِمپسند است. حتی شاید بتوان گفت پس از نشر الغدیر، در نویسندگیِ عربها موجهای جدیدی به وجود آمده باشد و این نوع قلم را مورد اقتباس قرار داده باشند. ایشان عنوانهایی در الغدیر دارند که در نویسندگان عرب نیست، ولی هماننویسندگان عرب، با اینکه میدانند ایشان عجم و ایرانی بوده، همان عناوین را اقتباس میکنند. یک نمونه را ذکر میکنم: یادم میآید یک مجتهدی که سید هم بودند، میخواستند تمجید کنند مینوشتند «بقیّة أهل البیت». ایشان تنها کسی بود که وقتی از یک مرجع سید میخواست تمجید کند میگفت «طریقة بیت الوحی». خب این خیلی زیباتر و دقیقتر از آن است.
آقای امینی یک خصوصیت دیگر هم داشت که این خصوصیت در بسیاری از نویسندههای قابل عربی و فارسی دیده میشود؛ یکی مسئله جهانگردی آن بزرگوار است، یعنی آنهایی که با ملل و اقوام و طوایف حشر و نشر داشتند و با آنها به زبانهای مختلف گفتوگو داشتند، زبانشان فربه و فرهیخته شده و قلمشان هم به تبع آن. مثلاً خود سعدی را در زندگی توجه فرمایید: «هفت کشور نمیکند امروز/ بی مقالاتِ سعدی انجمنی»، این سعدی همه جای عالمِ آن روز، آسیای صغیرِ آن روز را رفته و گشته، افت و خیز کرده، گفتوگو داشته و این موجب روانی و پختگیِ بیان او و در نتیجه، روانیِ قلم و بنان او شده است. همچنین یک نکته دیگر درباره علامه امینی این است ایشان اهل تبریز بوده است. این همه بلاغتی که در صحبت امینی لبریز است نه به این خاطر است که اهل تبریز بوده، بلکه چون زبانش ترکی بوده و ادب فارسی را از روی مجاهدت فرا گرفته. معمولاً دانشمندانی که زبان فارسی را از طریق تعلم میآموزند، به دقائق و رقائق ادبیات فارسی توجه میکنند . عربی هم همین گونه است. ما ایرانیها به تاریخ ادبیات عرب که مینگریم، مؤلفانِ شیعی که بسیاری از آنها ایرانی بودهاند، همانگونه که مرحوم مطهری در خدمات متقابل میشمارند و آثارشان را ذکر میکنند، اینها چون ادب عرب را از طریق تعلم آموختند و زحمت به اندازه کافی کشیده و سرد و گرمِ روزگار چشیدهاند، کتب صرف و نحو و معانی و بلاغت را دیدهاند، قلمشان روانی پیدا کرده است. چه بسا خود عربها احساس نیاز چندانی نکنند که در پرداختن یک جمله عربی این همه اهتمام کنند. خود این یک توفیق جبری بوده و مخصوصاً در علوم اسلامی که میبینیم ادبیات، خودش جزو مبادی علوم است. در حوزههای علمیه ابتدا ادبیات را میآموزند و سپس قلم به دست میگیرند و به مسائل فقه و اصول و غیرهما مشغول میشوند.
به نظرم خودِ علامه امینی هم یک استعداد خاصی را داشتند و پیش از اینکه صحبتی از الغدیر به میان بیاید، از زمان سال ۱۳۵۲ ق. یعنی زمانی که مرحوم علامه امینی ۳۲ سال داشتند، مرحوم اردوبادی قصیدهای را در ۳۳ بیت در توصیفِ ایشان و بیان علم و تقوای ایشان میسرایند که خود، حاکی از آن استعداد خدادادیِ مرحوم علامه هم هست.
درباره اصل مطلب این کتاب و محتوا، کتب دیگری هم داشتهایم، مثل همین عبقات یا غایة المرام بحرانی، ولی یک امتیاز بسیار عمده و چشمگیر الغدیر این است که ایشان در مقابل بعضی از منحرفان معاصر، به مقابله با تکتک آنها برخاسته و شبهات آنها را بررسی کرده و جواب داده است. مثلاً ملاحظه بفرمایید، نویسندهای مانند محمد کردانی خیلی بیمهری به شیعیان نشان داده که مرحوم شرفالدین هم تذکراتی برایش نوشته، یا احمد امین مؤلفِ کتاب ظهر الإسلام بیمهریهایی کرده، یا حتی از قدما، ایشان رسیدگی کرده. یعنی بهتر است اینگونه بگویم که قسمتی از الغدیر بررسیِ همین شبهاتی است که به شیعه وارد بوده است. مطلب دیگر این است که علامه امینی وقتی نوشتههای آنها را رسیدگی میکند، قاطع و بدون معطلی جواب آنها را میگوید.
خبرنگار: پارسا نیکوکار
نظر شما